نام کتاب : الحياة ( فارسي ) نویسنده : علي حكيمي جلد : 2 صفحه : 639
المؤمنين عليّ بن ابي طالب يقول : سمعت النبيّ يقول : سمعت الله عز و جل يقول : « لا إله الَّا الله حصني ، فمن دخل حصني أمن من عذابي » . قال ( اسحاق بن راهويه ) : فلمّا مرّت الراحلة نادانا : « بشروطها ، و أنا من شروطها » [1] . ( 1 ) امام رضا « ع » - هنگامى كه ابو الحسن رضا « ع » به نيشابور رسيد و قصد رفتن به نزد مأمون داشت ، اصحاب حديث خدمت او فراهم آمدند و به او گفتند : اى پسر پيامبر ! از اينجا مىروى و حديثى براى ما روايت نمىكنى كه از آن بهره مند شويم ؟ او كه در عمارى نشسته بود سر بيرون آورده گفت : « از پدرم موسى بن جعفر شنيدم كه گفت : از پدرم جعفر بن محمّد شنيدم كه گفت : از پدرم محمّد بن على شنيدم كه گفت : از پدرم علىّ بن الحسين شنيدم كه گفت : از پدرم حسين بن على شنيدم كه گفت : از پدرم امير المؤمنين علىّ بن ابى طالب شنيدم كه گفت : از پيامبر شنيدم كه گفت : از خداى عزّ و جلّ شنيدم كه گفت : « لا إله الَّا الله حصنى ، فمن دخل حصنى أمن من عذابى لا إله الَّا الله دژ من است ، پس هر كس به دژ من درآيد از عذاب من ايمن خواهد بود » . » ( اسحاق بن راهويه ) گويد : پس چون كاروان به راه افتاد فرياد زد : « بشروطها ، و أنا من شروطها با وجود شرايط آن ، و من از شرايط آنم » . مقصود اين است كه اقرار به « كلمهء توحيد » ، هنگامى سبب نجات است كه جامعه ، به دست حاكم الهى اداره شود ، و حكومت حكومت حق باشد ، تا مردم بتوانند به حقيقت « توحيد » برسند كه آن پرستش خداى يگانه است ، و نپرستيدن كس ديگر . و اين والاترين نوع فلسفهء سياسى است ، و آميخته و هماهنگ است با فلسفهء الهى و اصل « توحيد » . و اين ، ويژگى بزرگ اين جهانبينى است كه توحيد آن حاكميت است و حاكميّت آن توحيد .