نام کتاب : الحياة ( فارسي ) نویسنده : علي حكيمي جلد : 2 صفحه : 25
( 1 ) به ياد آر هود پيامبر را كه به قوم خويش گفت : آيا راه تقوى در پيش نمىگيريد ؟ من براى شما پيامبرى امينم از خدا بترسيد و از من ( به نام پيامبر خدا ) فرمان بريد من براى اداى رسالت مزدى از شما نمىخواهم مزد مرا پروردگار جهانيان خواهد داد 7 * ( وَلُوطاً آتَيْناه حُكْماً وَعِلْماً ، وَنَجَّيْناه مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتِي كانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ ، إِنَّهُمْ كانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فاسِقِينَ ) * [1] لوط را داورى و دانش داديم ، و او را از مردم روستايى كه به كارهاى پليد مىپرداختند رهانيديم ، كه آنان مردمانى فاسق و نافرمان بودند * ( وَما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ قُلْ : إِنَّما يُوحى إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِله واحِدٌ ، فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ ) * ؟ [2] تو را نفرستاديم مگر رحمتى براى جهانيان بگو : به من وحى مىرسد كه خداى شما خدايى يگانه است ، اكنون آيا مىپذيريد و اسلام مىآوريد ؟ * ( يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِيراً وَداعِياً إِلَى الله بِإِذْنِه وَسِراجاً مُنِيراً ) * [3] اى پيامبر ! تو را فرستاديم تا گواه و نويد دهنده و بيمرسان باشى و دعوتگر به خدا ، به فرمان خود او ، و چراغى پرتو افكن * ( وَما أَرْسَلْناكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ ، بَشِيراً وَنَذِيراً ، وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ ) * [4]