نام کتاب : الحياة ( فارسي ) نویسنده : علي حكيمي جلد : 1 صفحه : 98
تارة تجده جاهلا بخصال نفسه ، حامدا لها ، عارفا بعيبها في غيره ساخطا . و تارة تجده عالما بطباعه ، ساخطا لها ، حامدا لها في غيره . فهو متقلَّب بين العصمة و الخذلان ، فإن قابلته العصمة أصاب ، و إن قابله الخذلان أخطأ . و مفتاح الجهل الرّضا و الاعتقاد به . و مفتاح العلم الاستبدال مع إصابة موافقة التّوفيق . و أدنى صفة الجاهل دعواه العلم بلا استحقاق ، و اوسطه جهله بالجهل ، و أقصاه جحوده العلم . و ليس شيء إثباته حقيقة نفيه إلَّا الجهل و الدّنيا و الحرص ، فالكلّ منهم كواحد ، و الواحد منهم كالكلّ . [1] ( 1 ) امام صادق « ع » : نادانى آميزه اى است در بنى آدم ، كه آمدنش ظلمت است و رفتنش نور . انسان با اين آميزه هميشه همراه است ، همچون سايه با خورشيد . آيا نمىنگريد كه آدمى گاه از چگونگى خصلتهاى خويش بى خبر است و آنها را مىستايد ، با آنكه همانها را در ديگران عيب مىبيند و بر آنها خشمناك مىگردد . و گاه از طبع و اخلاق خويش ناخرسند است با اينكه همان را در ديگران مىپسندد و مىستايد ؟ اين است كه آدمى ميان توفيق و بىتوفيقى در كشاكش است . اگر توفيق به ياريش آيد كار درست مىكند ، و اگر بىتوفيقى نصيبش گردد كار خطا . و كليد نادانى خودپسندى و خودباورى است ، و كليد دانايى ، دگرگون كردن اين خصلت است در خويش ، البته به شرط توفيق . نخستين مرتبهء نادانى ، بدون شايستگى ، ادعاى دانايى كردن است . مرتبهء بعد از آن ، ندانستن نادانى خويش است . و آخرين مرتبه ، انكار علم و دانايى و ارزش آن است . و هيچ چيز نيست كه اثبات آن در حقيقت نفى آن باشد ، مگر نادانى و دنيا ( پرستى ) و آزمندى ، كه همهء آنها همچون يكى از آنها ، و يكى از آنها همچون همه آنها است ( همه هيچ است و هيچ ، بىارزش است و بىارزش ) . 15 الامام علي « ع » : كفى بالمرء جهلا أن يجهل عيوب نفسه . [2]