نام کتاب : الحياة ( فارسي ) نویسنده : علي حكيمي جلد : 2 صفحه : 394
حديث 1 - الامام علي « ع » - لمّا عوتب على تصييره الناس إسوة في العطاء ، من غير تفضيل اولى السابقات و الشرف : أ تأمرونّي ان أطلب النّصر بالجور فيمن ولَّيت عليه ؟ و الله لا أطور به ما سمر سمير ، و ما أمّ نجم في السماء نجما ؛ و لو كان المال لي لسوّيت بينهم ، فكيف و إنّما المال مال الله . . [1] امام على « ع » - هنگامى كه او را ملامت كردند كه همهء مردمان را در سهم - دهى از بيت المال مساوى مىگيرد ، و صاحبان سابقه و بزرگان را بر ديگران ترجيح نمىنهد ، گفت : آيا به من مىفرماييد كه پيروزى را با ستم كردن بر مردمانى كه حاكم آنانم به دست آورم ؟ به خدا كه هرگز چنين نخواهم كرد ، هرگز . اگر مال از خود من هم بود مردم را در تقسيم مساوى قرار مىدادم ، حال آنكه اين مال مال خدا است . . 2 - الامام علي « ع » - قيل له أعط هذه الأموال لمن يخاف عليه من الناس و فراره الى معاوية ! فقال « ع » : أ تأمرونّي أن اطلب النصر بالجور ؟ لا و الله ، لا أفعل ما طلعت شمس و ما لاح في السّماء نجم ؛ و الله لو كان ما لهم لي لواسيت بينهم ، و كيف و انّما هو أموالهم ؟ . [2] امام على « ع » - به او گفتند كه از اين اموال ( بيت المال ) به كسانى بده كه مىترسى فرار كنند و به معاويه بپيوندند ! گفت : آيا از من مىخواهيد كه پيروزى را با ستم به چنگ آورم ؟ نه به خدا ، تا زمانى كه خورشيد طلوع كند و ستاره اى در آسمان بدرخشد ، چنين نخواهم كرد . به خدا سوگند كه اگر اين مالها از خود من بود مردم را در تقسيم برابر با يك ديگر در نظر مىگرفتم ، تا چه