منتقل نمودن . وى [ آن ] را پيش از مثمن . زيرا كه فرض اين است كه هر دو با همين صيغه ، منتقل مىشوند . و أجل از براى تسليم مثمن است نه انتقال وى [ آن ] . و اگر گفته شود كه ظاهر معنى « أسلمت إليك » اين است كه : پيشتر ردّ كردم ثمن را به تو . هم چنان كه در مجمع البحرين ، از بعضى از اعلام نيز نقل نموده كه : سلم آن است كه عطا كند مشترى ، مالى را در خريدن متاعى تا أجل معلوم . و خود نيز او را ردّ نكرده است . در جواب مىگوييم كه : انشاء ردّ كردن عين خارجى ، همان حين ردّ كردن او [ آن ] است . زيرا كه ردّ كردن ، فعلى است از افعال جوارح و ايجاد فعل ، مقارن وجود او [ آن ] مىشود نه قبل و بعد . و در اين مقام تا صيغه تمام نشود ، تسليم ثمن واجب نمىشود . و چون اين معنى ممتنع بود ، لهذا اقرب به آن را كه لزوم ردّ نمودن باشد ، اختيار كرديم . و بايد تا مجلس عقد متفرّق نشده ، يعنى متعاقدين از هم جدا نشده ، ثمن را تسليم بايع نمايد . و اگر قبل از آن جدا شوند ، بيع باطل است . و در ساير بيعها ، اين معنى شرط نيست ( 1 ) . و به عوض « أسلمت إليك » ، « أسلفتك » ( 2 ) نيز مىتوان گفت و معنى وى [ آن ] همان است كه گذشت . و صيغه سلمى ، كه ايجاب وى از بايع و قبول از مشترى باشد ، اين است كه بايع بگويد : « بعتك منّا من سمن معهود إلى شهر بدينار » . يعنى : فروختم به تو يك من روغن معهود را تا يك ماه ، به يك دينار .