responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : جامع المسائل ( فارسي ) نویسنده : الشيخ محمد تقي بهجت    جلد : 1  صفحه : 401


فصل هفتم مبطلات نماز س مبطلات نماز چند چيز است ؟
ج مبطِلات نماز يازده چيز است :
[ در بيان انواع ] مبطلات نماز 1 - حدث مبطلات نماز ، بعض از آنها مبطل نماز هستند عمداً و سهواً ، و آن اسباب : « حدث اكبر » يا « اصغر » هستند ، چه به اختيار حاصل شوند يا بدون اختيار ، چه قبل از تشهّد يا بعد و قبل از فراغ از سلامِ مُخرِج باشد ، و نمازى كه در آن حدث واقع شده با طهارت مائيّه باشد يا ترابيّه . و گذشت وظيفهء « مسلوس » و « مبطون » و « مستحاضه » .
2 - تكفير و بعض از آنها مبطل نمازند عمداً نه سهواً ، از اين قسم شمرده‌اند « تكفير » را و حرمت آن در صورت قصد صلاتى يا تشريع به فعل آن ، مسلَّم است ، و در غير اين صورت ، موافق احتياط است .
و اظهر ثبوت حكم است در وضع يمين بر يسار و عكس آن ، و مورد منع ، متعارفِ در تعظيم مجوس ، ملوكشان را است ، و اعتبار قيام در آن محتمل است .
و احتمال عدم مطلق حائل ، يا وضع خصوص كفّ بر كفّ و هم چنين اطلاق به وضع يد براى اغراض عقلائيّه و حوائج ديگر ، يا حائلى كه مانع از صدق وضع يَدْ بر يَدْ باشد ، ضعيف است ، بخلاف اتّصال يدين به همديگر به نحو موجب صدق يَدْ بر يَدْ ، و اظهر عدم اختصاص منع ، به حال قرائت نماز است ، و [ هم چنين ] به وضع فوق ناف يا پايين آن . و رعايت مذهب اهل خلاف ، از طريق تشخيصِ مورد منع كه وارد بر تشبّه به مجوس است ، و آن چه از اهل خلاف منقول است ، وفاق مجوس است مىباشد ؛ و احوط بطلان صلات است به تكفير در حال عمد ؛ و اظهر عدم بطلان است در حال سهو .
3 - التفات انحراف از قبله با بدن يا سر مسألة : التفات با تمام بدن به پشت سر ، يعنى خارج از حدّ يمين و يسار عمداً ، موجب بطلان نماز است اگر چه در حال فعلى از نماز نباشد .
و التفات به يمين و يسار و ما بين آنها ، مبطل نيست اگر به وجه باشد با استقبال به تمام بدن غير وجه كه نه التفات به كُلّ است و نه التفات به خلف و التفات فاحش كه اعم از اين دو است و اگر مشكوك باشد در حكم عدم است ؛ پس باقى در كراهت ، مطلق التفات است اگر چه عمدى باشد . و امّا التفات به كُلّ به ما بين يمين و يسار يا التفات به خلف بخصوص وجه ، پس اظهر و احوط بطلان به آنها است در حال عمد في الجمله .
و استدبارى كه مبطل است ، حاصل مىشود به خروج از حدّ يمين و يسار ، چنانچه گذشت ، چه التفات فاحش به تمام بدن باشد ، يا به روى بالخصوص با في الجمله انحراف بدن ، و موجب اعاده است در سهو و احوط وجوب قضا است در خارج وقت ، و التفات به وجه بدون انحرافِ بدن ، محلّ احتياط است .
و اما التفات با تمام بدن به سوى يمين و يسار و ما بين آنها كه عمداً مبطل است ، پس سهواً ، اعاده ندارد و استيناف لازم نيست اگر چه احوط است با بقاى محلّ تدارك ، يعنى داخل در ركن نشده ، و گر نه قضا مىكند اگر قابل قضا است بعد از نماز ، و گر نه اقتصار بر سجدهء سهو مىنمايد به نحو احتياط .
التفات اضطرارى و امّا التفات اضطرارى در حدّى كه عمداً و اختياراً مبطل باشد ، پس تفصيل بين آن چه در سهو ، مبطل است و آن چه مبطل نيست ( بحسب آن چه مذكور شد ) خالى از وجه نيست ، اگر چه احوط ، تدارك و اعاده است در قسم دوّم هم ؛ و هم چنين قضا در خارج وقت ؛ و اما التفات اكراهى ، پس در كلام اكراهى ، خواهد مذكور شد ، ان شاء الله تعالى .
4 - تكلَّم از مبطلات نماز « تلفّظ » به دو حرف است اگر چه مُهمَل باشند ، يا يك حرف كه موضوع براى معنى باشد و مُفهم آن باشد شأناً ، مثل « لِ » و « قِ » در غير قرآن و ذكر و دعا .
و فرقى بين حرف مدّ و غير آن نيست . اما مدِّ حرف واحد كه از اشباع حركت توليد شبه حرفى مجانس آن حركت مىشود ، پس مشكل است مبطل بودن آن ؛ چنانچه مقتضاى جواز مدّ در بعض مواقع با عدم وجوب و [ نيز مقتضاى ] جوازِ زيادتى مدّ در بعض مواقع با عدم وجوب ، عدم حصول تعدّد است به آن و وجه مقابل عدم فرق در حصول تعدّد بين مدّ دادن و حرف مدّ را خواندن است .
و مبطل است حكايت صوت « تنحنُح » و « انين » و « تأَوّه » اگر مشتمل بر دو حرف است ، و مبطل نيست « تَنحنُح » و « نفخ » و « سُعال » ( « سرفه » و « تأوّه » و « انين » . ) خواندن قرآن و ذكر و دعا در نماز و اما قرآن و ذكر و دعا ، پس جائز است در اثناى نماز با عدم اختلال به نظم واجب ديگر از قرائت و ذكر ؛ و اگر دعا به صورت خطاب باشد ، مثل « يا هذا غفر الله لك » ، مبطل است ، و اگر اقتصار بر « غفر الله لك » كند ، خالى از اشكال نيست ، بخلاف مثل « زيد غفر الله له » . و اگر مقصود از قرآن ، معناى ديگرى باشد ، مثل اعلام غير ، پس در صورت انضمام به قصد قرآن به نحو دلالت فعل بر مقصود ، مثل اين كه از « سبحان الله » ذكر و اعلام غير ، قصد كند ، مانعى ندارد . و اگر قصد حكايتِ قرآن و انشاء معنى ديگر به لفظ مناسب قرآنى داشته باشد ، پس اگر چه عقلًا ممكن است ، لكن اگر مقصودِ غير قرآنى ، ذكر يا دعا باشد ، مبطل نيست ، و اگر غير اينها باشد ، به آن حيثيّت ، كلام آدمى است و كلام آدمى ، مبطل است .
و عدم مبطليّت قرآن ، مراد از آن ، حكايت قرآن است ، نه غير قرآن اگر چه به قرآن باشد ، پس اظهر و احوط ، لحوق اين صورت ، به صورت قصدِ افهامِ غير فقط است .
و كلام غير عمدى ، مبطل نماز نيست ، مثل اين كه به اعتقاد اين كه در نماز نيست ، بگويد .
و ردّ سلام به ترتيبى كه خواهد آمد ، مبطل نيست بلكه واجب است و ترك آن اگر چه حرام است ، مبطل نيست ، و هم چنين اگر از مشترك ، قصد قرآنيّت نداشته باشد كلام با عدم قصد قرآن يا ذكر يا دعا ، مبطل است عمداً .
تكلم به حرف اگر تكلَّم كرد به دو حرف غير مفهِم ، پس اگر منفصل باشد از همديگر عرفاً ، مبطل نيست ، و اگر عرفاً متّصل باشد ، به ملاحظه نظائرش ، اظهر بطلان است .
اگر حرف واحدِ غيرِ مفيد را متّصل كرد به قرائت يا ذكر و در قرائت و ذكر تأثيرى نداشت ، مبطل نيست .
اگر حرف واحد از « حروف معانى » باشد ، مثل « واو عطف » ، پس اظهر عدم بطلان است ، مثل « حروف مبانى » كه گذشت ، اگر چه احوط ترك است .
آن چه قرآن يا ذكر يا دعا يا مناجات است ، جائز است در جميع احوال نماز ، غير آن چه اخلال به نظم واجبى بنمايد ، و غير قرائت آيهء سجدهء واجبه ، و غير دعا به حرام ، مثل دعا بر [ عليه ] مؤمن ، بخلاف دعا بر ظالم كه اوّلى جائز نيست و مبطل است و دوّمى مبطل نيست .
اگر بگويد « آه من ذنوبي » به نحوى كه كلام باشد نه صوت ، جايز است ؛ و اگر حذف كند ظرف را و مقدّر باشد ، مانعى ندارد ، و كافى است در تقدير ، قرينهء حاليّه نمازى كه داعى بر اصلش و مكمّلاتش خوف خدا است ، بلكه امرى است قصدى ، و قرينه براى شك بعد از وقوع با امكان هر دو قسم ، نافع است اگر به نحوى ديگر رفع شك نشود .
جواب سلام در نماز اگر بر نمازگزار ، سلام كرد كسى ، جايز و واجب است ردّ سلام به مثل آن سلام ، چه بگويد : « سلام عليك » يا « سلام عليكم » يا « السّلام عليك » يا « السّلام عليكم » در تقديم و تأخير و افراد و جمع و تعريف و تنكير .
و اگر بگويد : « سلام » ، در جواب بگويد : « سلام » با تقدير « عليكم » ، بلكه اگر سلام به غير از يكى از اين چهار صيغه باشد مثل « عليك السّلام » اظهر وجوبِ ردّ به مماثل است ؛ بلى احوط ، عدم جواز ردِّ سلامِ ملحونِ عرفى است مگر با احتمال عدم تمكَّن از غير ملحون كه جواب مىدهد صحيحاً با رعايت مماثلت در غير لحن ، و هم چنين ردّ سلام صبىّ غير مميّز يا غير عارف به معنى سلام و محلّ آن ، بخلاف اجنبيّه و مميّز عارف به معناى سلام .
و هم چنين تحيّت به غير لفظ سلام ، جائز نيست ردّ آن در نماز ، بلى دعا به هر چه قصد دعا به آن مىشود بدون خطاب ، مانعى ندارد اگر چه قصد بدليّت دعا از ردّ نمايد .
و چنانكه استحباب يا تأكَّد آن از جماعتى ، كفائى است هم چنين وجوب ردّ بر جماعتى كه بر آنها سلام شده كفائى است ؛ و اگر يكى از جماعتى كه بر آنها سلام شده جواب بگويد ، جائز نيست نمازگزار جواب بگويد ؛ و اگر شك كند كه نمازگزار هم مقصود سلام كننده بوده نمىتواند در نماز ، جواب بگويد بدون تعيين مشكوك در خودش با اماره .
و اگر صبىّ مُميّزى ردّ سلام نمود ، اظهر سقوط وجوب ردّ است از مصلَّى و از غير مكلَّفين .
و ظاهر وجوب اسماعِ ردّ است در نماز ، مثل غير نماز ، تحقيقاً ، يا تقديراً با فرض مانع و احوط اقتصار در ردّ سلام در حال نماز به اقلّ مراتب اسماع تحقيقى يا تقديرى با فرض مانع است . و اظهر عدم فرق در وجوب ردّ و اسماع آن ، بين سلام از پشت ديوار و مانند آن ، و غير آن است .
سلام به نيابت و نامه سلام از نائب در حكم سلام از منوب عنه است ، و جواب بايد به نحو متعارف باشد و اسماعِ تقديرى كند كه اگر در آن جا بود يا دور نبود يا شنوايى داشت مثلا ، مىشنيد ، و در وجوب اعلام با اشارهء ممكنه در صور مذكوره تأمّل است .
و در وجوب ردِّ سلام بر كتابت آن و ابلاغ رسول ، اشكال است ، و احوط عدم ردّ در حال نماز ، و اكتفا به دعا است .
فورى بودن وجوب ردّ سلام و وجوب ردّ سلام ، فورىّ است به فوريّت عرفيّهء متعارفه نزد عرف در ردّ تحيّات عرفيّه . و ساقط مىشود ، وجوب ، به زوال فوريّت اگر چه به عصيان باشد و اعمال مضادّه باطل نمىشود ، چنانچه گذشت .
و با سقوط به زوال فوريّت ، جائز نيست ردّ براى مصلَّى ، و با شك در زوال فوريّت ، واجب است ردّ بر مصلَّى و غير آن .
و اگر سلام به يكى از دو نفر مثلا كرد بدون تعيين ، واجب نيست جواب بر هيچ كدام در غير نماز و جائز نيست در نماز .
و جايز است سلام بر نمازگزار اگر چه مثل سلام بر غير نمازگزار تأكَّد ندارد ، و شايد افضل از آن ، تأخير سلام است تا فراغ از نماز .
قصد ردّ سلام به قرآن و امّا قصد ردّ به قرآن ، پس با مماثلت مانعى ندارد ، چنانچه گذشت ؛ و گر نه مشكل است به اعتبار [ اين كه ] كلامِ آدمى [ است ] به حيثيّت ردّ ، اگر چه قرآن است به حيثيّت قصد ديگر ، و حيثيّت كلام آدمى ، مبطل است ، مگر آن كه ردّ به مماثل باشد ، چنانچه مذكور شد .
سلام اهل كتاب و واجب نيست ردّ سلامِ اهلِ كتاب اگر چه به مماثل باشد در نماز ، بلكه جائز نيست ؛ و محتمل ، جواز آن در غير نماز با تغييرى به مثل حذف مبتدا يا خبر در « سلام عليك » است ؛ بلى اگر مصلحت اقتضا نمايد ، تلاوت قرآن در مثل « سلام عليك » يا « سلام عليكم » در حال نماز و غير آن ، جائز يا راجح يا واجب است به اختلاف مصالح مقتضيهء تقيّه و تأليف قلوب .
و سلام زن اجنبيّهء غير عجوزه و مَحْرم ، مثل سلام مرد است در حكم در حال نماز و غير ، در ابتدا و ردّ بنا بر اظهر از عدم حرمت اسماع و استماع صوت اجنبيّه در غير صورت ريبه و خوف فتنه و تلذّذ .
بعضى از آداب سلام و از آداب سلام ، ابتداءِ قليل بر كثير ، و واحد بر جماعت و ماشى بر قاعد ، و راكب بر ماشى ، و صاحب خيل بر صاحب بغل ، و صاحب « بغل » بر صاحب « حمار » است .
تقارن دو سلام با هم اگر دو نفر به همديگر ، سلام ابتدائى كردند ، پس اگر يكى از آن دو في الجمله تأخّر از ديگرى داشته باشد كه با آن ردّ ، صادق مىشود ، اظهر كفايت آن ، از ردّ است ، و چون واقعاً ردّ بوده ، بر ديگرى ردّ واجب نيست .
و اگر متقارناً واقع شدند به طورى كه مجزى از ردّ نمىشوند اگر چه قصد ردّ داشته باشند ، لازم است على الأحوط ردّ بر هر دو . و محتمل است عدم وجوب بر هيچ كدام ، زيرا ابتداى تحيّت ، به اعتقاد عدم مقارنت تحيّت ديگرى بوده ، پس در محلَّش واقع نشده بوده .
و اگر هر دو به اعتقاد سلام ديگرى ، به عنوان ردّ ، سلام كرد ، اظهر عدم وجوب ردّ است بر هيچ كدام ، مگر آن كه قصد تحيّت ، در ضمن قصد ردّ ، به نحو تعدّدِ مقصود ، محقَّق بوده و معلومِ طرف بوده است كه بر طرف ، لازم است ردّ .
اگر كسى به عنوان ردّ ، به اعتقادِ سلامِ ديگرى ، سلام گفت و معلوم طرف شد اين مطلب ، واجب نيست ردّ سلام بر او ، مگر آن كه بداند قصد تحيّت داشته به نحو تعدّد مطلوب .
كفايت يك جواب از سلام متعدد يك جواب براى سلام متعدّد ، از واحد ، كافى است مگر با تخلَّل جواب ، مگر آن كه از تكرار ، خارجِ از عقلائى بودن بشود كه جواب لازم نيست ، و مثل آن است سلامِ سخريّه يا مزاح .
5 - قهقهه « قهقهه » كه مرتبهء شديدهء معروفهء از ضحك است ، مبطل است عمداً ، نه سهواً .
و امّا ضحك مجرّد از صدق قهقهه ، پس اگر مقدّمه اش اختيارى و ملتفَتٌ اليه است ، اظهر ابطال است ، و گر نه احوط است ، يعنى احتياطاً نماز را تمام و بعد اعاده مىنمايد .
و هم چنين ظاهر ، عدم ابطال ضحكِ مشتمل بر صوت تقديرى است كه از خروج صوت ، خوددارى نمايد با كمال اقتضا ، اگر چه قائل بشويم كه ضحكِ غير قهقهه اى مبطل است ، بلكه آن ، در حكم حبس احداث است .
6 گريه كردن از جملهء مبطلات عمديّه ، « بكاء » براى امور دنيا است ، و امّا « بكاء » براى امور آخرت ، موجب كمال نماز است .
و بكاء سهوى در نماز ، مبطل نيست ؛ و امّا بكاء مضطرّ و مغلوب ، پس با اختياريّت مقدّمه و التفات به مقدّمه بودن ، اظهر ابطال است ، و گر نه احوط ، اتمام و اعاده است .
و ظاهرِ از ممنوع ، بكاء براى تحقّق امر دنيا است ، يعنى معلولِ حصول آن بوده باشد ، مثل معلول فقد ميّتى ، نه مقدّمهء حصول آن باشد به سؤال آن از خدا به سؤال جدّىِ مقرون به بكاءِ مؤثّر در اجابت دعوات .
پس دعا براى طلب حوائج از خدا ، داخل در تحت اصل است ، بلكه بكاء براى جنّت و نار ، طلب بهشت و استدفاعِ نار از خداست ، و چون ممكن نيست طلب در آنها از غير خدا ، مثال به آنها زده شده ، نه براى اختصاص حوائج به اخرويّه ، و محلّ بحث ، بكاءِ مبطل است براى دنيا ، نه خصوص غير مشتمل بر صوت .
مطلوبيّت بكاء بر سيّد الشهداء عليه السلام در نماز و هم چنين بكاء براى مصائب سيّد الشّهداء عليه السلام [ در نماز ] اظهر عدم ابطال آن است ، چه اين كه بكاء ، براى امتثال امر باشد براى غايات امتثال كه طلب جنّت و دفع جهنّم ، از جملهء آنهاست ، يا آن كه معلولِ محبّتِ خدا باشد كه علَّت محبّتِ محبوبين خداست ، [ و ] اين ، از بكاءِ براى امر دنيوى نيست ؛ بلكه معلولِ امر الهى است كه لازمِ محبت خدا و محبوبان او ، حزن و بكاء براى مصائبِ محبوبان خدا است .
بلكه هر بكايى كه ثواب بر آن مترقّب باشد و به داعى آن ، ثواب اخروى محقّق بشود ، مبطل نيست ؛ بلى احوط انجام بكاء اختيارى را در غير يقينيّاتِ نمازى ، در غير حال نماز است .
و اظهر ، قصر بطلان است به بكاء ممدود ، و آن مشتمل بر صوت بكايى است ، نه خصوص خروج « دمع » يعنى آبِ چشم .
7 فعل كثير از مبطلات نماز ، فعلِ كثير ماحىِ صورت نماز است در عرف متشرّعه ، مانند « جست و خيز » در اثناى نماز ، و فرقى بين عمد و سهو ، و معذور و غير آن ، نيست .
و فعل غير ماحى مانند كشتن عقرب ، و تحفّظ بر مال ، و اسكات طفل ، و ضمّ او و شير دادن او و حمل او مبطل نيست .
و امرى كه به آن ، فوتِ موالات عرفيّه ، به معنى پى در پى آوردن افعال نماز بشود و فاصلهء عرفيّه بين افعال نماز باشد سهواً ، مبطل نيست و عمداً ، مبطل است بنا بر احوط .
سكوت طويل و سكوت طويل ، بعض مراتب آن ماحى و مبطلِ سهوى است ، و بعض مراتب آن ، غير ماحى و مبطلِ عمدى است ، و بعض مراتب آن ، مانع از اتّصال ابعاض قرائت است ، مثلا موجب اعادهء سوره است .
8 خوردن و آشاميدن از مبطلات در كلام اصحاب « تعمّد اكل و شرب » است ، و با كثرت و محوِ صورت ، ابطال آن واضح و غير مقيّد به عمد است ، و با عدم كثرت ، مثل بلعيدن شكرى كه ذوب مىشود در دهان ، يا ابتلاع بقاياى غذا و نحو اينها ، باطل نمىشود در عمد هم بنا بر اظهر اگر چه صوم باطل مىشود به اينها .
و ما بين اين دو ، كه اكل قليل باشد و به حدّ محو صورت يا تفويت موالات عرفيّه نباشد ، احوط اجتناب [ از ] آن است در حال عمد و اتمام و اعادهء نماز است ، و اظهر عدم ابطال سهوِ آن است .
آشاميدن آب در نماز وتر و به هر تقدير ، جائز است در « وتر » براى عازم صومِ فردا اگر عطش روى دهد و بين او و آب ، سه گام بيش نباشد و بترسد از طلوع فجر قبل از اتمام نماز با محافظت بر ساير شروط و موانع غير شرب اين كه برود و بياشامد و عود به نماز خود نمايد و به قهقرى برگردد ، و از ترك استقبال ، خوددارى نمايد ، يا در همان مكان شرب ، ادامه نماز خود بدهد ، و فرقى بين روزه واجب و مستحبّ نيست ؛ و اطلاق به نافلهء منذوره بلكه نماز واجبِ ديگر با بنا بر ابطال آن در حال عمد ، خالى از اشكال نيست .
مكروهات نماز مكروه است نماز با « شَعْر معقوص » براى مرد ، و اقرب در تفسير آن : « جمع مو از پشتِ سر » است ، و چون تفاسير مختلفه ، از لغويّين براى آن نقل شده ، پس جامعِ آنها كه جمع موها از پايين به بالا و بستن آنها است اوْلى اجتناب [ از ] آن است ، تا اجتناب از مكروه كرده باشد .
مكروه است التفاتِ غير مبطل به يمين و شمال ؛ و تثاؤب ؛ و تمطَّى ؛ و عَبث ؛ و نفخِ محلّ سجود ؛ و تنخّم ؛ و اخراج بصاق ؛ و فرقعهء اصابع ؛ و امتخاط ؛ و تحديث نفس ؛ آن چه از اينها اختيارى و بدون عذر مثل توقّف واجبات بر آن باشد .
تأوّه و انين آن چه از آنها كه اگر به دو حرف بود مبطل بود ، اگر به يك حرف باشد [ مكروه است ] ، بلكه مطلقا تأوّه جائز ، مكروه است .
و مدافعهء بول و غائط قبل از شروع در نماز ، مكروه است شروع با آن حال در غير ضيق وقت از تطهّر و نماز ، و در اثنا ، قطع جايز نيست ، مگر با عدم تمكَّن يا اضرار ، اگر چه در ضيق وقت نباشد ، و هم چنين مدافعهء ريح و نوم .
چند مسأله تسميت عاطس مستحب است حمد در وقت عطسه و سماع عطسهء مؤمن ، و حمد در نماز بايد مفوّت موالات قرائت و واجبِ از ذكر ، نباشد .
و مستحبّ است تسميَتِ عاطسِ مؤمن به مثل « يَرْحَمُكَ الله » ، خصوصاً اگر حمد كرده است ، و ردّ تسميَت بر عاطس به مثل « يَغْفِرُ الله لك » مستحبّ است ، و فرموده‌اند : تسميَت در حال نماز هم ، مستحبّ است ، و احوط اقتصار بر دعاى بدون خطاب است .
قرائت قرآن و دعا در نماز جائز است در نماز هر ذكر و دعايى غير ملحون از حيث لفظ و معنى در صورت عدم اخلال به نظم واجبات و موالات معتبره در قرائت و اذكار واجبه ، چه آن كه دعا ، عمومى باشد ، يا خصوصى ، بر نفع مستحقّ يا بر ضرر مستحقِّ ضرر باشد ، دنيوى باشد يا اخروى در جميع احوال نماز .
و هم چنين قرائت قرآن با شرط مذكور و بعض شروط سابقه .
عدم جواز دعا به حرام و دعا به حرام ، جائز نيست در نماز و غيره ، و احوط ابطال نماز است . و فرقى بين جهل به حكم و علم به آن نيست ، يعنى حرمت و ابطال ، امّا جهل به موضوعِ حرام ، پس اظهر ، عذر بودن آن است ، مثل آن صورت كه از غفلت و سهو دعا كند در نماز .
قطع نماز جائز نيست قطع نماز فريضه اختياراً و بدون عذر ، امّا نافلهء بالفعل يا معذورِ در قطع براى خوف بر نفسى يا مال خود ، پس مانعى در قطع آن نيست .
و در صورت جواز يا وجوبِ آن چه منافى است ، اگر معصيت كرد امر به منافى را كه مستتبع امر مقدّمى تكليفى به قطع نماز است بدون افادهء شرطيّت يا مانعيّت و اتمام نماز نمود ، صحّت نماز در صورت ثانيه كه معصيت در آن صورت است ، خالى از وجه نيست حتى در صورت وسعت وقت . .

401

نام کتاب : جامع المسائل ( فارسي ) نویسنده : الشيخ محمد تقي بهجت    جلد : 1  صفحه : 401
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست