responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تحفه حكيم مؤمن يا تحفة المؤمنين ( فارسي ) نویسنده : محمد مؤمن بن محمد زمان تنكابني    جلد : 1  صفحه : 43


و موى ومحلل او رام بارده و با آب گشنيز جهة او رام حاره نافع و طلاى او با گلاب جهة طاعون وفتوق وبواسير و با شراب و به تنهائى جهة گزيدن هوام مفيد و با آب ريحان جهة گزيدن زبدور مجرب وقدر شربتش از يك قيراط تا دوازده قيراط است و نوعى از فاد زهر حيوانى حجر الايل است گه از گاو كوهى گيرند وابن جمع گويد كه بهترين فاد زهره هاست و موافق جميع امزجه بالخاصيه و چون سه روز هر روز نيمدانگ از آن بنوشند هيج تهى در مدت حيات در او اثر نكند و در ساير افعال مثل فاد زهر معد نيست و نوعى ديگر حجر الحيه است وانشأ الله تعالى مذكور خواهد شد با رزد لغة فارسى است به عربى قند و بتركى قاسنى نامند ضمغ نباتيست برگش شبيه به برگ خيار ومثابه نبات سكبينج وساقش باريكتر از و سفيد او كه مايل به زردى باشد در باليدگى شبيه بكندر بهتر از سرخ و زرد ثقيل است در اول سيم گرم و در دويم خشگ و قوتش تا ده سال ماقيست مفتح ومحلل وملين ومدرحيض ومسقط حسين و با عسل مفتت حصاره ومفتح شدهء كرده وترياق سمومات وجاذب وجهة عسر النفس و سرفهء كهنه وربو واختناق رحم وصرع و بواسير و قطع عضل و امراض عصب و علل بلغمى و ضعف معده و جگر وسپرز و با شراب جهة سموم وطفيقون نافع وضمادش جهة دمل و خنازير و اعياد كزاز وگلف وقلع آثار و با مرحمها جهة ريانيدن گوشت و گذاشتن او بر دندان كرم خورده جهة رفع درد آن وبخورش جهة صرع و اختناق رحم واخراج جنين ومشيمه نافع ومضر دماغ ومصلحش روغن بنفشه و كافور ومفسد گوشت صحيح است وقدر شربتش يك درهم وبجهة سموم يك مثقال وبدلش نيجوزن او سكبنيج وربع وزن او جاو ؟ ؟
است وقطور و با روغن سوسن جهة درد گوش و درد سر بلغمى مفيد است باد آورد لغة فارسى است و كنكر نيز كوبيد و به عربى شوكة البيضا نامند وبلغة جامع تميمى آن را عصفر برى مىداند و آن نباتيست خار دارد وبقدرد وزرع وساقش بقدر انگشت ابهام وبزرگتر از آن ومثلث وسفيد ومرغب وخار دار وثمرش مثل قبهء وپرخار وگلشن بنفش ودر جوف قبه چيزى مثل پشم وخارهاى قبه بقدر سوزن وتخمش شبيه بقرطم ومدور و بعضى شكاعيرا غير باد آورد نمىدانند ومىگويند كه شكاعى اسم عربيست و باد آورد اسم فارسى او وتحقيق آنست كه يكجنس اند وشكاعلى گلش مايل بزردى وبرگش عريض تر وسفيد تروقبهء او بزرگتري وساق او كوتاه تر است وتخمش با اندك پهنى در آخر اول گرم وخشك وگويند در اول مرد است واظهر حرارة اوست وبيخش قويتر وباقوهء مبترده ومجففه ومحلله است وتخمش گرمتر ولطيف ومفتح وقويتر از برگ اوست مسهل بلغم غليظ وسود او مدر حيض وبول ومفعت حصاة ومفتح سدد ومحلل وباقوهء قابضه ومقاوم سموم ويك درهم از پنج او جهة نفث الدم سينه واسهال كهنه ودرد معده وعسر بول وگزيدن هوام وبتهاى مزمن وبلغمى سودا وى وضعف معده واستسقأ ويرقان وتخم او جهة كزاز وتحليل رياح و درد كمر وورگ وسرد ماليدن ساق تازهء آن راير داء الثعلب جهة از الدا ومجرب دانسته‌اند ومضمضمه بطبنج او جهة درد ودندان وضمادش جهة ورم بلغمى وآب او جهة رفع تشنگى والتهاب نافع ومضر سش ومضلح او افنتين وبدلش شاهتره وقدر شربت از تخمش تا دو مثقال واز آبش سه مثقال واز خواص پنج اوست كه چون در خانه بياويزند هوام بكريزند باريلو فالن بلغة اندلسى عينيه گويند وآن نباتيست بيساق وبرگش شبيه به برگ لبلاب كوچك ودر شعب برگش ثمرى شبيه بدبق وبا رطوبت بسيار چسبنده ومزغب وشد بوى وبرجامه وساير اشياء مىچسبد كرم ومحلل ومقطع ومجفف قوى وتخم وبرگش مدر بول واكثار او مدر خون ويك مثقال او با شراب جهة سپرز وضيق النفس وضماد ثمر كوبيدهء او بر اعضاء مانع قشعريره بتها وبه حدى مجفف منى است گه سى و هفت روز شاولنمايند قطع نسل كند وطلاى او محلل مواد بلغمى وسودا ويست بارود به اصطلاح اهل مغرب اسم زهرهء سبوس است ودر اسيوس مذكور شد وبه اصطلاح اهل عراق اسم شوره اسب ودر ابقر مذكور شد واو بخار مائيست كه در شوره زار منعقد كرد وبعد از رفع اجزاء كثيفه شبيه بنمك سفيد مىشود وبجهة تحريك اشيا ثقيل وتغيير معادن ساليوس صفلبى استخراج نموده وبا لفعل مركب او را با كوكرد وزغال چوب بيد بارود ونامند از سموم ودرطب غير مستعمل است ونرود او حابس خون جراحات تازه است با كمال سوزش واز خواص بقر است كه چون آهن را بزرنيخ بيالايند وبا مثل او مس بگذارند وبعد از آن شوره بدان بپاشند مس از آن صعود نموده وآهن در كمال نرمى ميكرد بازى به فارسى باز نامند و ازجملهء سباع طيور ومعروفست وگوشت او در دويم كرم ودرسيم خشگ وبطيئ الهضم وردى الغذاء ومحلل او رام وجاذب سموم بخود وپر سوختهء او جهة اند مال جراحات وقطور خون او جهة بياض عين و طرفه و همچنين زهره او بغايت مفيد وطلاى سرگين او جهة رفع آثار گلف وحمول او جهة اخراج مشيمه وجنين واعانه بر حمل گويند مجرب است باشق معرب از باشه است وبه عربى صفر نامند در دويم گرم و خشك ولطيف تر از باز وزهرهء او جهة نزول آب وبياض عين وطرفه قويتر از زهرهء باز وسرگين او جهة ازالهء گلف مجربست وگوشت او را نمكسود كرده بسايند وسه روز با آب سرد بنوشند جهة سعال بارد وربو نافع وقدر شربتش يك مثقال و جگر نمكسود او همين اثر دارد و چون باشه را با پر و جميع اجزا بجوشانند تا مهر اشود و آب صاف كردهء آن را با روغن زيتون بجوشاند تا روغن بمانند جهة عرق النساء ومفاصل واعيا تعب نافع است واز خواص او ست كه چون چشم آن را به پارچهء كبودى بسته بر بازوى چپ بندند از طى مسافتها مانده نشوند ومهر پارس گويد كه نيمدرهم از زهرهء او و به دستور دماغ او جهة خفقان سود اوى مجرب است

43

نام کتاب : تحفه حكيم مؤمن يا تحفة المؤمنين ( فارسي ) نویسنده : محمد مؤمن بن محمد زمان تنكابني    جلد : 1  صفحه : 43
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست