responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فيض الإله في ترجمة القاضي نور الله نویسنده : جلال الدين الحسيني    جلد : 1  صفحه : 82


- عج - گهى بر طارم اعلى نشينيم * گهى بر پشت پاى خود نبينيم ( 1 ) الاعتراض على القاضى ( ره ) بتركه للتقية في كتبه قال الامير يوسف على في ضمن ما قال في المكتوب العاشر معترضا على القاضى ما لفظه :
" و بر تقديرى كه به زعم ( 2 ) ايشان سخنان بده سراسر مهمل باشد اما الحمد لله كه آن چنان نيست كه بنده را از آن ضررى متصور باشد يا كسى را كه آن را نويسد و خواند به خلاف مصنفات ايشان كه هم ايشان را از آن ضرر متصور است و هم كسى را كه آن را نويسد و خواند اما آنكه ايشان را ضرر متصور است ظاهر است كه در بلاد مخالف ترك تقيه كرده اند با آنكه به واجبى مىدانند كه تقيه واجب است و ترك واجب اثم ، و نيز مىدانند كه جميع ائمه معصومين عليهم السلام تقيه مىكرده اند بلكه حضرت رسالت صلى الله عليه وآله و سلم تقيه مىكرده چنان كه در عيون اخبار الرضا مذكور است


1 - اشار القاضى ( ره ) الى هذا البيان ايضا في المجالس في ترجمة عبد الله بن طاوس في اوائل المجلس الخامس ( ص 170 من الطبعة الاولى ) بهذا العبارة " وأيضا از عبد الله مروى است كه گفت از آن حضرت ( يعنى به ابا الحسن الرضا ( " ع " ) پرسيدم كه يحيى بن خالد پدر تو را زهر داد يعنى موسى بن جعفر را ؟ گفت آرى او را زهر داد رسى رطب ، گفتم آن حضرت مىدانست كه آن رطبها زهرناكند ؟ گفت در آن وقت محدث از پيش او غايب شده بود گفتم محدث كيست ؟ گفت او ملكى است اعظم از جبرئيل و ميكائيل كه با حضرت رسول ( ص ) مىبود و او را با ائمة مىباشد و چنين نيست كه هر چه طلبند يابند . مؤلف گويد : از اينجاست كه گفته اند : " مشاهدة الابرار بين التجلى والاستتار " وقال العارف الشيرازي : ( شعر ) يكى پرسيد از آن گم گشته فرزند * كه اى روشن گهر پير خردمند ز مصرش بوى پيراهن شنيدى * چرا در چاه كنعانش نديدى بگفت احوال ما برق جهانست * دمى پيدا و ديگر دم نهانست گهى بر طارم اعلى نشينيم * گهى تا پشت پاى خود نبينيم اگر درويش بر يك حال ماندى سر دست از دو عالم بر فشاندى 2 - ما قبل هذه العبارة هذا الكلام : " مخفى نباشد كه اگر چه ما در برابر گلستان و سبحه نسخه نوشته‌ايم و در برابر مخزن الاسرار هم در دو بحر فكر كرده ايم اما اعتقاد اين نيست كه در برابر ايشان گفته باشيم و بجز اين دو سه كتاب در مثنوى غزل و قصيده نيز كتب ترتيب داده ايم و هر چه گفته ايم همه را نسبت به سخن استادان مزخرف و هذيان مىدانيم اما چون اين سخنان از سينه كه غل و غش را در او راه نيست راه خروج گرفته خداى عز وجل حالتى كرامت فرموده كه به نظر هر كس در آمده از موافق و مخالف و خاص و عام اگر چه بنده را نديده اند معتقد گرديده آنها را در برابر منار سدرة المنتهى دانسته به خواندن و نوشتن متوجه شده اند اما چون طبايع مختلف است اگر بعضى منكر باشند عجب نيست چه هيچكس سخن به نوعى نگفته كه مقبول همه كس باشد پس اگر موافق طبع بعضى نباشد باك نيست و اگر چه به حسب ضرورت اوقات بنده صرف شعر شد اما الحمد لله كه جريده اشعار فقير از هجا و مدح ملوك خالى است بلكه توحيد و تحميد و نعت و منقبت و نصيح و مواعظ است و اگر در دنيا بنده را نفعى از اين سخنان نرسد اميد آنست كه در آخرت برسد و بز تقديرى كه ، الى آخر ما في المتن . وقال في المكتوب الثامن " مخفى نباشد كه در صغر سن پيش مرحوم مير صفى الدين محمد مير جمال الدين محمد صدر ارشاد مىخوانديم " وقال في المكتوب الحادى عشر " مىگوئيم اگر نسب ملحوظ گردد سلسله ايشان و بنده يكى است و اگر حسب منظور باشد منصب خواجه لطف الله كه مرد نويسنده بود يعنى با صدارت آگره محسوب نيست چه صد جزو را اعتبار كل نيست بنده درويشى اختيار نموده به قليلى كه از تعطف بندگان حضرت اعلى مقرر است قناعت كرده داعيه منصب ننموده كه اگر مىنمود با وجود موانع هر چه اراده مىكرد به عنايت الى و لطف پادشاهى ميسر بود اگر اعتبار خويشان مثل مرحوم مير اسد الله صدر معتبر باشد اعتبار خويشان ما بالمراتب زياده از خويش ايشان است چه حالت و مكنت مرحوم مغفور مير جمال الدين محمد صدر و مير محمد يوسف صدر بر همه كس ظاهر است آدمى را چنان حالتى بايد در ذات باشد كه خويشان به ذات او مفتخر باشند لا بالعكس و اگر ملاحظه سن شود به حكم " الفضل للمتقدم " از ايشان متقدميم و اگر فضائل و كمالات منظور باشد آنچه ايشان راست از كمالات اكثرى از آن ما راست و آنچه ما راست ايشان را نيست و اگر اين معنى خاطر نشان ايشان نشود تصنيفات نظميه و نثريه كه بعون الهى از ما به ظهور آمده بايد بهتر از آنها از ايشان به ظهور رسد عزيز من در راه حق مسكنت و عجز و فروتنى در كار است نه عجب وتكبر و خودبينى ، بعضى از استادان گفته اند : عيب است بزرگ بر كشيدن خود را * وز جمله خلق بر گزيدن خود را از مردمك ديده ببايد آموخت * ديدن همه كس را و نديدن خود را وصرح في موضعين بان له كتابين اسمهما " دلستان ، وقبلة الاحرار " وبالغ في وصفهما . اقول : انما ذكرنا هذه الكلمات ليعلم شرح حاله في الجملة للناظرين ، لان ترجمته لم اجدها الى الان في موضع .

82

نام کتاب : فيض الإله في ترجمة القاضي نور الله نویسنده : جلال الدين الحسيني    جلد : 1  صفحه : 82
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست