[ 481 ] أبو حاتم الرازي : واسمه محمّد بن إدريس قال : أحصيت ما مشيت على قدمي في طلب الحديث زيادة على ألف فرسخ . [ 482 ] أبو محمّد بن أبي حاتم الرازي : واسمه عبد الرحمن وقد تقدّم . هذا آخر ما أردنا إيراده في هذا المقام ، فرغ مؤلّفه " محمّد جعفر بن محمّد طاهر الخراساني " في السنة المشار إليها في عنوان جعفر بن طاهر ( 1 ) .
1 . متصل به آخر اين كتاب ، حاشية " منه " طولانى كه بفارسى نوشته شده بنويسند : در زمان غيبت صغرى در عرض هفتاد وچهار سال ، چهار كس بودند كه نوّاب و از جمله عمده أبواب بودند : أول عثمان العمرى ، دوم محمّد پسر أو ، ونيابت را قريب به پنجاه سال اين پدر وپسر داشتند ، وبعد از وفات محمّد بن عثمان ، حسين بن روح نايب بود ، وبعد از أو علي بن محمّد سمرى ، ودر سنه تناثر نجوم ، علي بن بابويه ومحمّد بن يعقوب كلينى وعلي بن محمّد سمرى وغير ايشان از فضلاء شيعه فوت شدند . وبعد از سمرى غيبت كبرى است وسمرى در حين وفات گفت كه مأمور نيستم كه وصيت كنم به احدى ، ووفات سمرى سبع وعشرين وثلاثمائة است ، ومحمّد بن جعفر الأسدي كه ابن بابويه روايت كند از مشايخ خود كه ايشان روايت مى كنند از اسدى از جمله أبواب است در زمان غيبت صغرى كه اگر كسى كارى به حضرت صاحب الامر داشت ، در رى به أو عرض مى كردند واو عرض مى كرد به نايبان حضرت . وأبواب ، متعدد بوده اند وأين أبواب نيز معلوم مى شود كه به اذن صاحب ( عليه السلام ) مى بوده اند وصاحب ( عليه السلام ) خبر داشته به حال ايشان وكار ايشان ودخل ايشان در وساطت ميان شيعيان ونايبان خاص أربعة ، واز جمله أبواب ، أحمد بن إسحاق است ومحمّد بن علي بن القاسم القمي وغير ايشان ، ومحمّد بن جعفر الأسدي عرايض بسيار بواسطة عمرى از حضرت صاحب ( عليه السلام ) دارد كه جواب را در تحت سؤال در هر عريضه مى نوشته اند ، اينكه به اين عبارت ذكر شده : أقوام ثقات ترد علم التوقيعات من قبل المنصوبين للسفارة من الأصل مثلاً چنان است كه محمّد بن جعفر الأسدي وارد شده است بر آن توقيعات از قبل عمرى كه منصوب للسفارة است از أصل كه امام ( عليه السلام ) است ، پس صاحب ، پادشاه است ، ونواب ، در مرتبه وزراء ، وأبواب ، در مرتبه أبواب الجمع چون كلانتران ومستوفيان . وبتواند بود كه نواب وأبواب را يكمرتبه حساب كنيم وهمه را بگوييم وكلاءاند بعضي از بعضي مقربتر به درگاه ، ومحمّد بن جعفر الأسدي كتابي داشته وآن كتاب در نزد ابن بابويه بوده وابن بابويه از مشايخ خود روايت كند كه ايشان از أسدى روايت كنند ، پس توسط مشايخ ، از باب ذكر مشايخ اجازه است وكتاب ، مشهور بوده چنانكه كتاب شيخ كلينى در اين زمان . واز آنچه گفتم ظاهر شود معنى آنچه شيخ صدوق در فقيه فرموده در باب قضاء صلاة الليل : " إلاّ أنّه روى لي جماعة من مشايخنا عن أبي الحسين محمّد بن جعفر الأسدي ( رضي الله عنه ) أنّه ورد عليه فيما ورد من جواب مسائله من محمّد بن عثمان العمري قدّس الله روحه : وأمّا ما سألته عنه من الصلاة عند طلوع الشمس وعند غروبها . . . " الحديث ( من لا يحضره الفقيه ، ج 1 ، ص 315 ، ح 4 ) . ومعلوم شود أيضاً آنچه ابن طاوس وشيخ قدّس سرّهما فرموده اند ودر فائده سابعه در آخر كتاب رجال ميرزا محمّد منهج المقال مذكور است . وأيضاً معلوم شود كه معروفين از نواب وأبواب كه بايد ذكر ايشان شود اينهايند ، پس آنچه در منهج حفص بن عمرو المعروف بالعمرى در محل خود ذكر كرده ، ومحمّد بن حفص بن عمر أبو جعفر در محل خود ذكر كرده همين عثمان وپسر أو مرادند وظاهراً در وقتي به جهت مصلحت تقيه ، در ميان طايفه اى از شيعه به اين دو اسم مذكور مى بوده اند وبه اين دو اسم مذكور شده اند ضبط ايشان چنين شده ، واينكه جعفر بن عمرو المعروف بالعمرى در محل خودش ذكر شده جعفر تصحيف حفص باشد ، پس اين سه كس همان عثمان ومحمّد بن عثمان باشند وبنده در إكليل به " منه " وغير آن ، مكرر اشاره به اين حاشية فارسي كرده أم ونوشته أم كه اين حاشية ، " منه " دارد در آخرش ، پس هر كه كتاب إكليل را بنويسد بعد از آن اين حاشية را متصل به آخرش بنويسد و " منه " نشان كند إن شاء الله " منه " .