< فهرس الموضوعات > پادشاه يمن < / فهرس الموضوعات > پادشاه يمن :
گويند و چون به مردم يمن خبر رسيد كه شمر و لشكرهايش در سرزمين چين نابود شده‌اند جمع شدند و ابو مالك پسر شمر را بر خود پادشاه ساختند اين ابو مالك همان كسى است كه اعشى در شعر خود او را ياد كرده و گفته است .
« نعيم به ابو مالك خيانت كرد و كدام مرد صالحى است كه خيانت كرده نشود » .
و اين ابو مالك همان كسى است كه مىپندارند در ظلمت ناحيه شمال نابود و در حاشيه آن به خاك سپرده شد ، گويند و چنين بود كه باو خبر رسيده بود ذو القرنين آنجا رفته و از آن ظلمات گوهر فراوانى بيرون آورده است او آماده شد تا وارد آن ظلمات شود و باين منظور سرزمين روم را طى كرد و خود را به كناره آن ظلمت رساند و خود را براى درآمدن در آن آماده ساخت ولى پيش از آنكه وارد آن شود درگذشت و كنار آن به خاك سپرده شد و همراهان او به يمن برگشتند .
< فهرس الموضوعات > پادشاه ايران و رهايى بنى اسرائيل < / فهرس الموضوعات > پادشاه ايران و رهايى بنى اسرائيل :
گويند ، چون بهمن پسر اسفنديار پادشاه شد دستور داد بازماندگان اسيرانى را كه بخت نصر از بنى اسرائيل گرفته بود به شام برگردانند و در وطنهاى خودشان مستقر سازند ، بهمن پيش از آنكه به پادشاهى رسد با ايراخت دختر سامال پسر ارخبعم پسر سليمان پسر داود ( ع ) ازدواج كرده بود و « روبيل » برادر همسر خود را پادشاه شام ساخت و باو دستور داد همراه خود بازماندگان اسيران را ببرد و شهر ايلياء را بازسازى كند و ايشان را همچنان كه در آن شهر ساكن بودند سكونت دهد و تخت سليمان را هم برگرداند و در جاى خود بگذارد ، روبيل اسيران را با خود برد و آنان را به ايلياء رساند و آن شهر را بازساخت و مسجد را هم ساخت ، بهمن به سيستان رفت و به هر يك از فرزندان و افراد خاندان رستم دست يافت او را كشت و شهر او را خراب كرد . گويند بهمن در آغاز يهودى شده بود و در پايان آن آيين را رها كرد و به مجوسى بازگشت و با دختر خود خمانى كه زيباترين زن روزگارش بود ازدواج كرد و چون مرگ او فرارسيد خمانى از او باردار بود ، بهمن دستور داد تاج شاهى را بر شكم او نهادند و به

51