نام کتاب : الأخبار الطوال ( فارسي ) نویسنده : ابن قتيبة الدينوري جلد : 1 صفحه : 390
عمر تسليم كرد و گفت او را با خود به عراق ببر و تمام چيزهايى را كه بر عهده اوست از او مطالبه و او را مجبور به پرداخت كن ، يوسف بن عمر او را با خود به واسط برد و همه روز او را از زندان بيرون مىآورد و شكنجه مىكرد و باز او را به زندان برمىگرداند ، روزى او را از زندان بيرون آورد و گفت اى پسر زن احمق چرا از پرداخت اين مال خوددارى مىكنى ، خالد گفت خدايت لعنت كناد ترا با نام مادران چكار ؟ به خدا سوگند هرگز با تو يك كلمه هم سخن نخواهم گفت ، يوسف بن عمر خشمگين شد و بر سينه خالد سنگ دندانه دار نهاد و شروع به شكنجه او كرد تا آنكه خالد را كشت ، يوسف خالد را شبانه با همان عبايى كه بر تن داشت دفن كرد . وليد بن يزيد اين ابيات را سرود . « آيا به هيجان نمىآيى و روزگار وصال را بياد نمىآورى ، روزگارى كه رشته دوستى پيوسته بود و گسيخته شد . آرى ، اكنون اشكهاى تو براى آن ريزان است و چون دهانه مشك از چشم تو اشك مىريزد از اين پس از خاندان سعدى ياد مكن كه ما از لحاظ مال و شمار از آنان بيشتريم . ما به زور مالك مردم هستيم و آنان را با خوارى و سختى شكنجه مىدهيم . آنان را به گردابهاى بدبختى فرومىبريم و براى آنان جز نابودى و بدبختى بهره ديگرى نداريم . ما اشعرىها را در هر سرزمين پايمال كرديم و چنان نبود كه فرصت پوزشخواهى داشته باشند . قبايل كنده و سكون را هم چون به بدبختى و خوارى انداختيم بهر سو پناه مىبرند . پادشاهى خود را با بنى نزار تقويت كرديم و آنچه را كژ شده بود وسيله آنان راست كرديم . اين خالد است كه ميان ما كشته شده است اگر اين قبايل مرد بودند از او دفاع مىكردند .
390
نام کتاب : الأخبار الطوال ( فارسي ) نویسنده : ابن قتيبة الدينوري جلد : 1 صفحه : 390