نام کتاب : الأخبار الطوال ( فارسي ) نویسنده : ابن قتيبة الدينوري جلد : 1 صفحه : 387
مىكرد از كوفه به شام آمد و گروهى از دزدان كوفه همراهش بودند ، آنان خود را به دمشق رساندند و چون شب فرامىرسيد نخست گوشه يى از بازار را آتش مىزدند و چون مردم با هياهو به خاموش كردن آتش مىپرداختند او با ياران خود به گوشه ديگر بازار مىرفت و قفلها را مىشكست و آنچه مىتوانست برمىداشت و مىگريخت . كلثوم بن عياض قسرى با آنكه پسر عموى خالد بن عبد الله بود با او دشمنى مىورزيد ، پيش هشام آمد و گفت اى امير مؤمنان اين آتشسوزيها در دمشق سابقه نداشته و تازه پديد آمده و فقط كار محمد بن خالد بن عبد الله قسرى و غلامان اوست . هشام دستور داد محمد بن خالد را گرفتند و با غلامانش پيش او آوردند و دستور داد او و غلامهايش را زندانى كردند . چون اين خبر به خالد كه در طرسوس بود رسيد خود را به دمشق رساند و در خانه خود فرود آمد و فرداى آن روز از صبح زود مردم به ديدن او مىرفتند كه سلام دهند و چون جمعيتى در خانه اش جمع شدند گفت اى مردم من با اجازه و فرمان هشام به جهاد رفتم و او پسر و غلامان مرا زندانى كرده است اى مردم مرا با هشام چه كار ؟ به خدا سوگند اگر هشام دست از من برندارد به كسى دعوت مىكنم كه اصل او از حجاز و خانه اش در شام است و هواى عراق بر سر دارد و مقصود او ابراهيم بن محمد بن على بود ، همانا به شما اجازه مىدهم كه از قول من اين مطالب را به هشام بگوييد ، و هر بار فقط نام هشام را بر زبان مىآورد بدون آنكه بگويد امير مؤمنان . و چون اين خبر به هشام رسيد گفت ابو الهيثم خرف شده است و من بايد بپاس حرمت قديم و حق عظيم او ، او را تحمل كنم . خالد بن عبد الله همچنان در دمشق ماند و هشام را سرزنش مىكرد و بر او خشمگين بود و پيش او نمىرفت و اعتنايى نمىكرد و هشام همه را تحمل مىكرد و چشم مىپوشيد . مردى بنام عبد الرحمن بن ثويب كلبى به خانه خالد آمد و سلام داد و در حالى كه تنى چند از اشراف در خانه خالد بودند چنين گفت : « اى ابا هيثم من ترا دوست مىدارم كه ده خصلت در تو است كه خداوند
387
نام کتاب : الأخبار الطوال ( فارسي ) نویسنده : ابن قتيبة الدينوري جلد : 1 صفحه : 387