نام کتاب : الأخبار الطوال ( فارسي ) نویسنده : ابن قتيبة الدينوري جلد : 1 صفحه : 267
شد آن چه شد . معاويه به زياد دستور داد به كوفه برود و منتظر فرمان او باشد و زياد به كوفه رفت و فرماندار كوفه در آن هنگام مغيرة بن شعبه بود ، زياد در خانه سليمان بن ربيعه باهلى فرود آمد و نامه معاويه براى حكومت بصره بدست او رسيد و به بصره رفت . زياد چون به بصره رسيد به مسجد جامع به منبر رفت پس از حمد و ثناى خداوند گفت همانا ميان من و گروهى كينه هايى وجود داشت كه همه را زير پا نهادم و هيچكس را به حساب اينكه با من دشمنى داشته است مؤاخذه نخواهم كرد و پرده كسى را نخواهم دريد تا آنكه خود براى من باطن خود را آشكار كند و اگر چنان كرد مهلتى باو نخواهم داد ، هر كس از شما نيكوكار است بر نيكوكارى خود بيفزايد و هر كس تبهكار است از تبهكارى خود دست بردارد و خدايتان رحمت كناد با سخنشنوى و فرمانبردارى ما را يارى دهيد و از منبر پايين آمد . زياد دو سال در بصره ماند تا آنكه مغيره درگذشت و معاويه براى او فرمان حكومت بصره و كوفه را با هم صادر كرد و زياد به كوفه رفت . گويند نخستين كس كه به ديدار امام حسن آمد و بر آنچه پيش آمده بود اعتراض كرد و حضرت را به بازگشت به جنگ فراخواند حجر بن عدى بود كه گفت « اى پسر رسول خدا دوست داشتم پيش از آنكه اين اتفاق را ببينم مرده بودم ، شما ما را از عدل و دادگرى به جور در آوردى و ما حقى را كه در آن بوديم رها كرديم و به باطل در آمديم كه همواره از آن مىگريختيم و خود را خوار و زبون ساختيم و پستى را كه شايسته ما نيست پذيرفتيم » . سخن حجر بر امام حسن ( ع ) دشوار آمد و باو فرمود « من ديدم ميل و رغبت بيشتر مردم بر صلح است و جنگ را خوش نمىدارند و دوست نمىدارم آنان را به كارى كه ناخوش دارند مجبور كنم و براى اين صلح كردم كه شيعيان مخصوص ما از كشته شدن محفوظ بمانند و مصلحت ديدم اين جنگها را به هنگام ديگرى موكول كنم و خداوند متعال را هر روز شانى است » . گويد ، حجر از حضور امام حسن بيرون آمد و با عبيدة بن عمرو نزد امام حسين رفتند و گفتند « اى ابا عبد الله ، خوارى را در برابر عزت خريديد و چيز
267
نام کتاب : الأخبار الطوال ( فارسي ) نویسنده : ابن قتيبة الدينوري جلد : 1 صفحه : 267